YoU lOvE Me

من دیگه اونو از دست دادم...!

 

 چه حس بديه وقتي اونيكه گفته تا آخر عمر باهات ميمونه،واسه هميشه تنهات بزاره...

چه حس بديه وقتي اونيكه گفته ميخواد تا آخرش باهات باشه،وسط راه تنهات بزاره...

چه حس بديه اونيكه يه روزايي فقط دستات تو دستاي اون بوده،دستات رو ول كنه...

با اينكه تو  به دستاي گرمش احتياج داري...

چه حس بديه چشم هاي كسي كه هميشه تو چشماي نازش نگاه ميكردي،ديگه نبيني...

چه حس بديه شونه هاي مردونه اي كه زمان مشكلات بهشون پناه ميبردي،ديگه نباشن...

چه حس بديه بوي عطر آشناي يارت رو ديگه هيچوقت استشمام نكني...

چه حس بديه اونيكه گفته واسه چشات ميميره،بره ديگه سراغي از تو و نگاهت نگيره...

ارزش عادت از عشق بالاتره،چه حس بديه به كسي عادت كني ولي ديگه نباشه....

چه حس بديه اونيكه تو رو عشقم،عزيزم،گلم،نفسم،قشنگم،مهربونم،زندگيم،همه كسم،اميدم،عمرم...خطاب ميكرده،تمام اينا يادش بره...

چه حس بديه كه اصلا ندوني واسه چي رفت....

چه حس بديه اين خرد شدن...

به خدا غرورم ميليون ها ميليون تيكه شده زير پاش...

كاش بهم يه فحشي ميداد،ميزد تو گوشم ولي بي خبر غيبش نميزد....

كي گفته وقتي عشق آدم تنهاش بزاره آدم فقط دلش ميشكنه"گويي تمام وجودم شكسته است..."

گذاشت رفت...چه جمله درد آوريه...بعد از اون همه شبها و روز هاي خوبي كه داشتيم....

آخرين باري كه باهاش حرف زدم گفت كه بي من ميميره،گفت تمومه زندگيشم!!!!!گفت نباشم نيست...هميشه همه اينارو بهم ميگفت ولي چرا از فرداي اون روز ديگه نبود كه اينا رو بهم بگه....خبري ازش نيست...

چرا حرفاشو باور كردم؟؟؟؟؟؟؟؟چراهنوز هم دوسش دارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟چرا هنوز بهش فكر ميكنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چرا اينقدر حماقت ميكنم.....

حماقت همه ي ما آدم ها از اون جايي شروع ميشه كه ميگيم "اين يكي با بقيه فرق داره...!!!!"

حماقت منم همين بود...

چرا چشام به خاطرت باروني ميشن؟؟؟؟؟

مگه نميگن "آدم نبايد چشماش رو براي كسي كه معني نگاهش را نميفهمد گريان نكند!!! "

پس من چرا تو نبودت اشك ميريزم؟؟؟؟

مگه نميگن آنكه از ديده رود،از دل برود...

مصرع دوم داره سريع تو ذهنم نقش ميبنده....

غافل از اينكه چو او رفت،از پي او دل برود...

بدترين كار ممكن رو باهام كرد...با اينكه هيچ گناهي نكرده بودم....

غرورم له شده...خرد شده...احساس حقارت و پوچي ميكنم....

دوست ندارم با كسي حرف بزنم....

روزي هزاربار خدا رو شكر ميكنم كه از اين رابطه به هيچكس هيچي نگفتم كه حالا بخوام علت قطع رابطه رو توضيح بدم...

اصلا چي دارم كه بگم؟؟؟؟؟؟بگم واسه چي رفت؟؟؟؟؟چي بگم وقتي خودمم دليلش رو نميدونم...؟؟؟؟

خيلي درده ها....

فقط اونهايي منو ميفهمن كه زخم خورده باشن....!!!!!!!!

خدا نكنه اين اتفاق واسه هيچكدومتون بيفته....!!!!!

ايني كه ميگم درده،واقعا درده...

تقصير خودم بود...

باز شرمنده دلم شدم.....

نفرين به من كه بهش اعتماد كردم.....

نفرين به من كه بهش عادت كردم...

نفرين به من كه حرفاش رو باور كردم....

نفرين بر اون زمون هايي كه دلم بدجور هواش رو ميكرد....

نفرين بر غروب هاي دلگير روز جمعه...

نفرين بر آسمان ابري....

نفرين بر شمع هاي روشن....

نفرين بر گل هاي زرد....

نفرين بر هديه هاي لوكس...

نفرين بر ساحل دريا،كه همه ازش خاطره دارن...

نفرين به اون شبهايي كه بهم قول الكي دادي...

نفرين بر اشك هاي عشقي....

نفرين بر نامه هاي پست نشده...

نفرين بر نگاه هاي متفاوت....

نفرين بر چشمان هميشه منتظر....

نفرين بر دستان گرم....

نفرين بر قلب هاي پر تپش....

نفرين بر محبت هاي زيادي....

نفرين بر انسان هاي رويايي...

نفرين بر سكوت هاي ممتد...

نفرين بر شكوفه هاي بهاري...

نفرين بر فصل پاييز....

نفرين بر برف ريز....

نفرين بر هرچه "از عشق"

نفرين بر هرچه "با عشق"

.............

...........

نفرين بر من....!!!!!!!!!!

تنها حرفي كه داره الان رو دلم سنگيني ميكنه يه جمله س،فقط يه جمله،دوست دارم يه روز ببينمت و بلند بلند داد بزنم و بهت بگم:

تمام روزايي كه سرگرميت بودم،زندگيم بودي.....!!!!!

نوشته شده در دو شنبه 30 آبان 1390برچسب:,ساعت 16:52 توسط sh!Va|

 

 

 

خورشيد ديگه داشت كم كم با آسمون خداحافظي ميكرد....

درخت ها آروم آروم گريه ميكردند.....

گاه،صداي كلاغ ها سكوت رو ميشكست...

ابرهاي تيره پاورچين پاورچين مي اومدند....

هراز چند گاهي نسيم خنكي صورت خيس از اشكم رو نوازش ميكرد....

با برداشتن هرگام از قدم هايم صداي خش خش برگ ها روح خسته ام رو آشفته تر ميكرد....

انگار برگ ها با خش خششون قصد داشتند بهم بفهمونند كه بايد بيشتر صبر كنم....

بايد بيشتر از اين انتظار ديدنش رو بكشم.....

بيشتر از اين...؟؟؟؟؟؟؟؟

به خدا هر ثانيه ش يه عمره...

صداي ساعت كه هر 1 ساعت يك بار بلند ميشه،با هر بار زنگش جسم و روحم هزار تيكه ميشه...

تا امروز دقيقا شده 1 ماه و 24 روز كه اصلا نديدمش...

فكر كنم ديدنت موكول شد به شب يلدا....

چند ماه مونده...؟؟؟؟؟؟

آبان....

آذر...

دي....

تقريبا 2ماه....ولي قشنگه....انتظارتم قشنگه....

امروز رو بگو....روز جمعه....

عطر به تن زده....

لباس شيك پوشيده....خودمو قشنگ كردم واسه تو......واسه ديدن تو....اومدم به اميد ديدن تو....

ولي نيومدي....

چه بغضي كردم،وقتي ديدم نيومدي....!!!!!

چشام پر از اشك شد....بغض داشت خفم ميكرد....غروب روز جمعه...اونم تو پاييز...

نميدوني چقدر سخته...چقدر تلخه...چقدر غم انگيزه...چقدر دلگيره...."نبودنت"

كاش نميومدم....دليل اومدنم فقط "ديدن تو" بود و "بس"

ديدم نيومدي....نميخواستم كسي اشكامو ببينه...از جمع جدا شدم....رفتم يه گوشه كنار يه درخت خيلي بزرگ وايسادم...

اشكام آرو آروم ميومدن.....اشكام چه حرارتي داشتن..!!!

عطشي كه از شوق ديدن تو،تويه وجودم به وجود اومده بود داشت كم كم با اشكام از بين ميرفت....قطره قطره اشكايي كه ميريختم چقدر گرم بودند...

به درخت تكيه دادم....به صداي پرنده ها گوش كردم...صداي نسيم...بجز اين صداها صداي ديگه رو نميشنيدم...اصلا تو حال خودم نبودم.....گيج....گنگ....منگ....

2تا پرنده رو رويه درخت ديدم...پرهاشون رو خيلي قشنگ  باز كرده بودن و كنار هم نشسته بودن...طفلكي ها حتما خيلي سردشون شده بوده....!!!!!!!!!!!

كاش من و تو هم پرنده بوديم،تو سرما بوديم....ولي با هم بوديم....!!!

نگاهم به تنه درخت افتاد...

روي تنه درخت به اين بزرگي،هزاران اسم نوشته شده بود...

هزارتا تاريخ...معلوم نيست اين درخته چند سالش بود؟!؟!؟!

دهه هشتادي ها....

دهه هفتادي ها....

دهه شصتي ها....

دهه پنجاهي ها....

عاشقا ار هر نوع دهه اي كه بگي يه قلب كشيده بودن و اسم خودشون و عشقشون رو با يه تاريخي نوشته بودن...

كنار بعضي از اسم ها با تاريخشون 2تا قلب كنار هم بود...

كنار بعضي هاشون 2تا قلب تير خورده بود....

كنار بعضي هاشون يه قلب تير خورده....

كنار بعضي هاشون يه قلب كوچيك تو يه قلب بزرگتر....

........!!!!!!!

...................!!!!!

يه جاي خالي رويه درخت پيدا كردم!!!يه لحظه از ذهنم گذشت كه منم رويه درخت يه چيزي بنويسم....

نه....اينجوري نه....دوست ندارم تنه درخت رو مثل قلب خودم زخمي كنم!!!!!!

به خدا ميدونم چقدر درد داره....!!!!!

عشق تو نيازي به نوشتن رويه اين درخت نداره....

عشق تو...اسم تو....احساس تو....تويه قلبم حك شده....(پس ديگه نيازي به كشيدن قلب نيست!!!!)

........................

................................

عشقت به اين تاريخ تو دلم ثبت شده:

                             از زماني كه عاشقت شدم

                                         تا.....

                                  ابديت..........!

 

نوشته شده در دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:,ساعت 16:0 توسط sh!Va|

 به نظر من عاشقا اينجوري بهم نميرسن...!!!

گوش كن...!!!!

همه آدم ها از اول مرام و معرفت داشتن....زياد....معرفتشون زياد بوده....مردها وقتي نامرد ميشن كه نامردي ديگران رو ميبينن....تنشون كه به تن نامردها ميخوره،نامرد ميشن...

(سگ اصحاب كهف روزي چند    پي نيكان گرفت و مردم شد)

به نظر من داستان از اين قراره:

ي پسري با هزارتا اميد و آرزو مياد واسه اولين بار عاشق يه دختري ميشه....دختره بچه س...نميفهمه...عقلش بچه س...باهم رفيق ميشن...

ي هفته....يك ماه....

يك سال...

2سال....

دختره عاقل ميشه....چشم و گوشش وا ميشه...دوست داره تجربه  كنه...آخه اين اولين تجربه شه...دختره بعد 2سال وفاداري شروع ميكنه به هرز پريدن.....با كساي ديگه هم رفيق ميشه.....

2تا رفيق...

5تا bf

Chatroom

اينترنت

رفيقاش زياد ميشن اونقدر كه اسماشون به زور يادش ميمونده...

علي.....رضا.....ميثم...

بهنام....آرمين......رامين....

مجتبي....شهاب.....مسعود...

مجيد.....فرشاد....

و...........

و.

و........

بيچاره اون پسره....ميفهمه....

باور نميكنه...نميخواد باور كنه....!!!!!آخه دوستش داره....عاشق دختره س....ميگه محاله...فكر ميكنه اشتباه ميكنه...پيش خودش ميگه عشق من پاكه مثل فرشته هاس...ميبيندش...

خيابون.....كوچه....با اين.....با اون.....بهش ثابت ميشه....هرزگي دختره بهش ثابت ميشه....باهاش بهم ميزنه...با اينكه نميتونه ازش دل بكنه...با اينكه نميتونه ازش دل بكنه...

تارك دنيا ميشه...دنيا واسش مفهومي نداره......ولي مجبوره كه باور كنه...يه  مدت....واسه يه مدت طولاني تنها ميمونه....بعد از اون مدت ديگه واقعيت رو ميپذيره....پيش خودش ميگه حالا كه دنيا دار نامرديه،من چرا مرد باشم...؟؟؟؟

...............

...............

.................

...................

اول بزاريد آخر داستان دختره رو براتون بگم.....

 

 

 

........

 

 

دختره همينجور واه خودش هرز ميپريده....اين...اون...اين پسر...اون پسر....اينور....اونو....

 

....

....

تا بالاخره .عاشق يكي از اون bf هاش ميشه..

دختره پيش خودش ميگه"اين با همه فرق داره،اين منو واسه خودم ميخواد،اين زندگيمه....!!! "

دختره همه چيش رو ميريزه به پاي پسره!!!!!همه چيش رو...

حتي...

.......

آره......

حتي اون چيزي رو كه داري الآن بهش فكر ميكني.....!!!! آره همون رو ميگم....درسته....!!!!

پسره،دختر قصه ما رو از اينجا رونده و ار اونجا مونده ميكنه......

درحالي كه همه چيش رو گرفته،ميزاره ميره....دختره رو تنها ميزاره....

دختره ميمونه و يه دنيا درد و غم و غصه و اشك و آه كه ديگه فايده نداره....

دختره تازه ميفهمه اون موقع با اون پسره چه ها كه نكرده....

.............

.........

(شايد اين پسري هم كه اين بلا رو سر اين دختره اورده مثل اون پسري كه واستون گفتم قبلا عاشق يه دختر ديگه اي بوده و وقتي اونو از دست داده.....به خاطر نامردي اي كه دنيا قبلا بهش كرده بود،اين نامردي رو در حق اين دختر كرد....با اينكه خد دختره هم نامردي بيش نيست....به هر صورت خدا داند و بس...!!!!

.........

.......

بريم سر سرنوشت همون پسر اوليه....

!!!!!!

همون پسره كه تارك 2نيا شده بود.....اونم بعد از يه مدت برميگرده به زندگي روز مرش....

ولي با اين تفاوت كه ديگه از مرام و مغرفت و غيرت چيزي تو وجودش نيست...

اين پسر قصه ي ما شروع ميكنه با اين دختر رفيق ميشه،با اون دختر رفيق ميشه....

دختر همسايه...

هم دانشكده ايش....

هم كلاسيش....

دختر محله شون....از طريق chatroom  با دخترعاي اينور...اونور....

نا مردي هاش رو شروع ميكنه....

حالا ممكنه اين دخترها با معرفت يا بي معرفت باشن....

بي معرفت ها كه تكليفشون معلومه....

ولي خدا به داد با معرفت هاش برسه....

كه تو اين ميون....

يا به خاطر اين پسره....خودشونو ميكشن....

يا تارك دنيا ميشن....

با معرفت هايي،كه بي معرفت ميشن....

بامعرفت هايي كه پاكدامني شون رو از دست ميدن....

دخترهاي پاكي كه هرزه ميشن...

................

..............................

آي با مرام و بي مرام ها....

     با معرفت ها و بي معرفت ها.....

      مرد ها و نامردهايي كه اين مطلبو خوندين...

به رفيقاتون(داداشاتون،خواهراتون،عشق هاتون و....)قول هاي الكي ندين يا بزاريد خودموني تر بگم!!!!

بهم ديگه از اول بگيد كه همديگرو اسكل كردين....و رفاقتتون فقط به خاط سرگرميه....

قول لزدواج بهم ندين و از اين جمله هاي چرت و پرت:

واست ميميرم....

فدات ميشم....

قربونت برم....

عااااااااشقتم.....دوستت دارم...

بهم ديگه نگيد....

عشق مقدسه....اسم كثافت كاري هي خودتون رو عشق نزاريد....اين جمله ها مقدس اند....اين جمله ها رو فقط عاشقا بهم ميگن...

 

 

 

رفاقت رو از چشم و دست ياد بگيرين،وقتي دست زخم ميشه،چشم گريه ميكنه!دست اشكاشو پاك ميكنه....

 

 

اين هم بدونين كه رفاقت مثل جاده س،رفيق هم مثل كفشه...

 

خيلي سخته ببيني وسط جاده پابرهنه موندي!!!!!

.....

(با معرفت هايي كه اين مطلب رو خوندن،نظر بزارن لطفا...

                   سلامتي هرچي با مرام و معرفته!!!!!!)

نوشته شده در چهار شنبه 18 آبان 1390برچسب:,ساعت 19:58 توسط sh!Va|

 

اگر امشب هم از حوالی دلم گذشتی

آهسته رد شو

غم را با هزار بدبختی خوابانده ام . . .

 

کوچه علی‌ چپ قشنگترین کوچه ی دنیاست

وقتی‌ در حساس‌ترین نقطه ی رابطه می پیچی به آن . . . !

 

چه بی تابانه می خواهمت ای که دوریت آزمون سخت زنده به گوری است . . .

 

 

ثانیه ها با گذشتن خود تنها یک چیز را به من می فهمانند

آن هم طولانی شدن غم ندیدنت

 

به سلامتی اونایی که تو این هوای دو نفره با تنهاییشون قدم میزنن

 

آنهایی که با من و شما “راه” نمی آیند، برای دیگران می دوند

 

.

آدم‌ها شما را به خدا

اگر قصد عاشقی دارید

عاشق همان شوید که هست

نه عاشق بتی که قرار است از او بسازید . . .

 

دلی را که گرفته، دست هرکسی ندهید تا برایتان باز کند

 

.

بیا “خر” هایت را بگیر

دیگر توان عبور دادن آن ها را از پل ندارم

وقتی می دانم که در آخر مثل همیشه خواهی گفت

ما به درد هم نمی خوریم” . . .

 

در زندگی زخمهایی هست که تو باید بوس کنی تا خوب بشن

 

.

ضربه ی آخر را “خدایم” زد !

آن زمان که برای رفتنت استخاره کردی و “خوب” آمد . . .

.

.

خیلی سخت بود

با ” بُغض ” نوشتم  , با ” خـــنده ” خواندی . . .

نوشته شده در چهار شنبه 18 آبان 1390برچسب:,ساعت 19:48 توسط sh!Va|

دختره به دوست پسرش میگه : چرامن که با 4 تا پسر هستم بهم میگن خراب ولی تو که با 8 تا دختری رو میگن زرنگ ؟ پسر:آخه قفلی که با 4 تا کلید باز بشه خرابه اما کلیدی که 8 تا قفل رو باز کنه شاه کلیده .... 

*به حیف نون میگن : از اینکه همسرت رو عزیزم صدا میکنی چه حسی داری؟
میگه:احساس گناه!!!
میگن :چرا؟ میگه: آخه اسمش یادم نیست..!

 
*حیف نون از آمریکا به مادرش زنگ میزنه میگه : مامان برام زن بگیر ، اسم پسرمو هم بزار شایان..!

  *
به حیف نون میگن اینجا چند ماه سال هوا سرده ؟ میگه 14 ماه ، بهش میگن سال که 12 ماه ! میگه اینجا تا 2 ماه بعد عید هم هوا سرده..!
  
*حیف نون میره سوپری میگه : نوشابه خانواده داری؟ میگه: بله ..! میگه : به مجردها هم میدین؟!

  *
حیف نون میره آزمایشگاه داد و فریاد راه میدازه که چرا جواب خون شهدا رو نمیدید؟!

  *
گاز چیست ؟ اوج محبت حیف نون به همسرش که گاهی موجب قطع عضو می گردد..!

حیف نون تو اتوبوس میگوزه ، همه میخندن ، میگه : می دونستم خوشحال میشید..!

*غضنفر و حیف نون رو بردن جهنم فرداش با لباس سیاه و کثیف بر گشتن، پرسیدن چرا این جور شدین؟ گفتن خدا وکیلى کار دو نفر نبود ولى خاموشش کردیم !! 

 
*به حیف نون میگن پسرت رکورد المپیک و شکسته میگه غلط کرده پدر سوخته من که پولش و نمیدم..! 

*حیف نون با نارنجك ور میرفت بش میگن اینكارو نكن میتركه میگه: بتركه یكی دیگه دارم..!

 
*یه اسبه زنگ می‌زنه سیرک می‌گه : آقا اونجا برای من کار دارین
مرده می‌گه : چه هنری داری
اسبه می‌گه : بی شعور مگه نمی‌بینی دارم حرف می‌زنم!!!

  *
سوال المپیاد کامپیوتر: نام 5 سایت که فیلتر نیستند را ذکر کنید؟

*به حیف نون میگن : از اینکه همسرت رو عزیزم صدا میکنی چه حسی داری؟
میگه:احساس گناه!!!
میگن :چرا؟ میگه: آخه اسمش یادم نیست..!

*حیف نون به پسرش شک می‌کنه،
بهش میگه: ها کن ببینم، پسره ها می‌کنه،
یارو می‌زنه زیر گوشش و میگه: کره خر، دختر بازی می‌کنی؟؟!! 

  *
دو تا حیف نون میرن لایه اوزون رو بدوزن، خودشون میمونن اونور!!

  *
حیف نون میره خواستگاری ازش می پرسن  نتیجه چی شد میگه نه اینجوری نمیشه باید لختشو ببینم ! لختشو می بینه میگه نه خوشم نیومد دماغش كجه..!

نوشته شده در چهار شنبه 18 آبان 1390برچسب:,ساعت 19:42 توسط sh!Va|

 چرا میگن طرف مثل بچه خوابش برده در حالیکه بچه ها هر دو ساعت یک بار از خواب بیدار می شن و گریه می کنن؟چرا

وقتی باطری کنترل تلویزیون تموم می شه دکمه های اونو محکمتر فشار میدیم؟چرا برای انجام مجازات اعدام با تزریق آمپول سمی، از سرنگ استریل استفاده می کنن؟  

چرا تارزان ریش و سیبیل نداره؟

آیا میشه زیر آب گریه کرد؟

 

چطور ممکنه که انسان اول به فضا سفر کرد و بعدا به فکرش رسید که زیر چمدون چرخ بذاره؟

 

چرا مردم وقتی می خوان بپرسن ساعت چنده به مچ دستشون اشاره می کنن ولی وقتی می خوان بپرسن دستشویی کجاست به پشتشون اشاره نمی کنن؟

 

چرا گوفی روی دو پا راه میره ولی پلوتو روی چهار دست و پا، مگه هردوشون سگ نیستن؟

 

اگر روغن ذرت از ذرت تهیه میشه و روغن سبزیجات از سبزیجات، پس روغن بچه از چی تهیه می شه؟

 

تا حالا توجه کردید که اگر در صورت سگ ها فوت کنید دیوونه می شن ولی اگر با ماشین بیرون برن دوست دارن سرشونو از پنجره بیارن بیرون؟

نوشته شده در یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:,ساعت 19:3 توسط sh!Va|

 

ديگه نگيد وبم تريپ دبرسه.....!!!!!!

 

 فروردین : یا روز میمیرید یا شب

اردیبهشت : نه تنها قادر به پرداخت اجاره خانه خود نمی شوید بلکه از صاحبخانه خود پول دستی هم می گیرید

خرداد : کارت تلفن تقلبی نصیبتان میشود

تیر : به دلیل سوراخ بودن جیبتان ۲۴۰ تومان از دست میدهید.

مرداد : دچار یک خود درگیری عجیب می شوید.


شهریور : کلید های خانه را گم می کنید.


مهر : به یک مسافرت خارجی می روید البته در خواب.


آبان : چک هایتان برگشت می خورد البته در بیداری.


آذر : لامپ تصویر تلویزیونتان می سوزد.


دی : در حالی که سوار اتوبوس هستید یکی از هم کلاسیهای خود را سوار بر ماکسیما می بینید.


بهمن : همه دنیا روز تولدت را فراموش می کنند.

اسفند : خودکارتان به پیراهنتان جوهر پس می دهد تا بیش تر از همیشه تابلو شوید.

نوشته شده در یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:,ساعت 18:42 توسط sh!Va|

 ديروز اومده بود ديدنم....

مثل هميشه زيبا......اونقدر خوشگل شده بود كه دوست داشتم بغلش كنم.......ميگن عاشقا،عشقشون رو زيبا ميبينن،اين دفعه كه ديدمش خيلي زيباتر شده بود.....نميدونم اون هرسري زيباتر ميشه يا من عاشق تر شده بودم...

كنارم نشست....

پشت اون نگاه هميشه مهربونش،غم و غصه رو ميتونستم به وضوح ببينم.....

اصلا نميتونستم غم و غصه ش رو تحمل كنم....ولي جز سكوت كاري از دستم برنميومد....

نگاهم كرد....

بغضش تركيد....

بلندبلند گريه كرد....چشم هاي درياييش.....

وااااااي كه چقدر چشم هاي آبيش رو دوست داشتم.....

طاقت اين چشم هاي باروني رو نداشتم....

يه جوري اشك ميريخت كه آدم دلش واسش كباب ميشد....

يه چشمش اشك بود،يه چشمش خون....

اما من باز بي تفاوت بودم....

بعد از اينكه با سختي نيم ساعت چشم ها ي بارونيش رو تحمل كردم ، شروع كرد به حرف زدن......

گله....

شكايت.......

بغض.....

گريه...

بارون....

همه چيز با هم آميخته بود.......

دستاش تو اون سرما يخ زده بود....دوست داشتم دستاش رو بگيرم....اما........

از بي وفايي هام،از اينكه چرا ولش كردم،از اينكه چرا به عهدي كه باهاش بسته بودم وفا نكردم،از بدقولي هام،از اينكه تنهاش گذاشتم گفت.....

گفت و گفت و گفت...........

صداي قشنگش تو باد پيچيده بود....

شاخه گل رز سرخي كه تو دستاش بود رو بهم هديه كرد ولي من حتي ازش تشكر هم نكردم...

گريه كرد و گفت دلش برام تنگ شده....

اما من فقط نگاهش كردم.....فقط نگاهش كردم....

گفت كه دلش نميخواد تنهام بزاره.....

گفت ميخواد واسه هميشه پيشم بمونه.........

كنارم باشه......

از ته دلش اينا رو ميخواست.ولي نميتونست.....

.............

...........


...................

...................

وقتي رفت،سنگ قبرم از اشكاش خيس شده بود....

                                        خيس....

                                                 خيس......

نوشته شده در پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:,ساعت 13:43 توسط sh!Va|

 كاش يه روز بفهمي پشت اون نگاه هاي مهربون و پر از عشقي كه بهت ميكنم چي هست...؟؟؟

كاش بدوني كه اين چشم ها هروز به خاطر اينكه چشماي ناز تو رو ببينن از هم وا ميشن...!!!!

كاش بدوني كه هر پلكي كه ميزنم،انتظار اينو ميكشم كه با باز كردن چشمام تو رو ببينم....!!!!

كاش يه روزي احساس و عشق پاكي كه بهت دارم رو بفهمي....؟؟؟

كاش يه روز بفهمي كه دليل اشكايي كه زير بارووون ميريزم دوري از توئه....

كاش يه روز بدوني كه عاشق مهربوني هاتم....

كاش اصلا مهربون نبودي تا عاشقت بشم....

كاش ميشد برم يه جاي دور و شعله اين عشق رو خاموش كنم....اگه برم ديگه برنميگردم....كاش بفهمي رفتنم به خاطر تو بوده...

كاش بدوني كه هيچوقت هيچوقت فراموشم نميشي و هميشه جلوي نظرمي....

كاش يه روز بفهمي تو لحظه لحظه زندگيم دلم واسه ديدنت پر ميزنه....

كاش بدوني كه انگشت هاي دست من،انگشت هاي دست تو رو مي طلبه تا تو فاصله بينشون رو پر كني.....

كاش يه روز بفهمي كه اگه يه روز خدايي نكرده نباشي،ميميرم....

كاش يه روز بفهمي كه دليل گريه هاي بي صدا و اشكاي بي انتهام توووييييي...

كاش اگه يه روز مردم،بدوني كه به خاطر تو بوده....

كاش تو يه حركتي از خودت نشون بدي تا ببيني كه من چطور تمومه عشقم رو به پات ميريزم....

كاش اون روزي كه اين ها رو ميفهمي دير نباشه.....

                                                    دير نباشه.........

                                                       دير نباشه............

نوشته شده در پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:كاش يه روز بفهمي,,,,ساعت 13:28 توسط sh!Va|

 يكي بود....يكي نبود....

آره....يكي بود....يكي نبود....هميشه همين طوره.....يكي هست .....يكي نيست...

هميشه يكي مياد....اون يكي ميره.....

به هرحال هركدومشون به يه نحوي غايبن....

خلاصه....

يكي بود.....يكي نبوددد....اونكه بود تو بودي،اونكه جز تو عاشق كسي نبود من بودم....

يكي داشت،يكي نداشت.....اونكه داشت تو بودي،اونكه جز تو كسي رو دوست نداشت من بودم...

يكي كرد،يكي نكرد...اونكه نكرد تو بودي،اونكه شب ها به خاطر تو گريه كرد من بودم....

يكي خواست،يكي نخواست...اونكه خواست تو بودي،اونكه نخواست جز تو دست كس ديگه رو بگيره من بودم....

يكي گفت،يكي نگفت....اونكه گفت تو بودي،اونكه دوستت دارم رو جز تو به هيچكس نگفت من بودم...

يكي شكست،يكي نشكست...اونكه نشكست تو بودي،اونكه دلش از تو شكست من بودم...

يكي خواست،يكي نخواست...اونكه  خواست تو بودي،اونكه نخواست از تو جدا بشه من بودم...

يكي رفت،يكي نرفت...اونكه رفت تو بودي،اونكه بعد دنبال هيچكس نرفت من بودم...

يكي مرد،يكي نمرد....اومكه نمرد تو بودي،اونكه بدون تو مرد من بودم...

........

............

..................

.........................

يكي بود.....يكي نبود.........

نوشته شده در پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:يكي بود,,,يكي نبود,,,,,ساعت 13:16 توسط sh!Va|

 عشق،زندگي،نفس،فكر و ذكر،همه چيزم،همه كسم تو يك كلمه خلاصه ميشه...

اون كلمه اسم كسي نيست جز"....."

اسمت رو نميگم چون حتي جرات ندارم تو خيالم اسمت رو بيارم و بهت ابراز علاقه كنم و دوستت داشته باشم....

ميترسم....

قبلا هم گفته بودم كه شانس ما دخترها براي اينكه به عشقمون برسيم خيلي كمه...

عشقم دارم براي تو مينوسم....

ميخواهم بهت بگم....

دوست دارم فرياد بزنم...

بگم كه دوستت دارم.....

نميتونم.....

حجب و حيا بهم اجازه نميده...

وقتي تو چشمام نگاه ميكني..... دوست دارم تو چشماي ناز و سياهت با اون مژه هاي بلندت كه خيلي قشنگ رو هم خوابيدن نگاه كنم و بلند بلند بگم كه عاشق اين چشمام...

وقتي كه پيشمي....دوست دارم دستات رو بگيرم و بگم كه حاضرم جونمو فدات كنم...

هميشه ساكت و آرومي...تو فكر....نميدونم تو فكر چي هستي...؟نميدونم...شايد تو هم مثل من به فكر عشقتي....مثل من كه هميشه به فكر توام...

ولي وقتي صحبت ميكني...با جون دل به حرفات گوش ميكنم....تك تك كلمه هايي رو كه ميگي تو ذهنم حك ميشه...جمله جمله هايي رو كه ميگي به ذهنم كه پر از عشق توست ميسپارم....

باورت ميشه...حتي تو ذهنم هم همش تويي...نه تنها قلبم رو پر كردي،همه ي ذهنم رو هم تسخير كردي...

شب ها كه ميخوام بخوابم همه حرفات رو مرور ميكنم....صداي قشنگت همش تو گوشمه...

باورت ميشه....وقتي يادت ميوفتم انگار تمومه اجزاي تشكيل دهنده وجودم....وجودي كه به خاطر تو پابرجاست....شروع به رقص ميكنن....يه احساس خوب بهم دست ميده......خيلي خوب.....غيرقابل وصف....

بوي عطر آشنايي كه از تو استشمام ميكنم برام بهترين بوست....

بوي كاكاۀو تلخ....آه ه ه ه.....كه چقدر اين بو برام دل انگيزه....

خنده هات....

خنده هايي كه تا عمق وجودم رو خوشحال ميكنه....نميدوني وقتي كه خوشحالي...چقدر خوشحالم...

عزيزم با تموم وجودم عاشقتم....

عاشق اون نگاه هايي كه نميدونم پشتشون چيه؟؟؟؟!!!!؟؟؟!!!

نميدونم پشت نگاه تو هم نسبت به من عشقي هست يا نه...

واقعا نميدونم...

عشقه...

دوست داشتنه...

نفرته...

يا ......

يا اصلا پشت اين نگاه چيزي هست يا نه.....؟؟؟؟؟

نوشته شده در دو شنبه 9 آبان 1390برچسب:نامه اي به عشقم,,,ساعت 16:19 توسط sh!Va|

 

 

براي خوندن اين مطلب برين تو ادامه مطلب.....

اگه خوشتون اومد نظر بزارين...


ادامه مطلب قشنگم
نوشته شده در پنج شنبه 5 آبان 1390برچسب:,ساعت 10:39 توسط sh!Va|

 سلام بچه ها ميخواستم ازتون يه سوال بپرسم؟؟؟؟؟؟

نظرتون راجع به عشق چيه؟؟؟؟؟؟

اصلا چيزي به نام عشق وجود داره؟؟؟؟؟

چرا ادم ها عاشق ميشن؟؟؟؟؟

چرا همش درد و عذاب و رنج و گريه ست؟؟؟؟؟

چرا ميگن قشنگه؟؟؟؟؟

واسه عشقتون تا حالا چي كار كردين؟؟؟؟

اگه عشقتون خدايي نكرده بميره چي كار ميكنين؟؟؟؟؟

نوشته شده در پنج شنبه 5 آبان 1390برچسب:,ساعت 10:33 توسط sh!Va|

 نقطه پايان تمام حرف هاي دنيا نيست...

من پر از نقطه چين تو شدم

و هنوز هم اما....

وقتي به خودم فكر ميكنم،حتي،

ياد تو مي افتم...

و من شك دارم...

نكند دل من

 يك غلط دستوريست؟؟؟!!!!

با كدام حادثه من

تو را از دل خود بيرون كنم؟؟؟؟!!!؟؟؟!!!!

نوشته شده در پنج شنبه 5 آبان 1390برچسب:,ساعت 10:30 توسط sh!Va|

 هزار سال به سوي تو امدم،

                                          افسوس!!!!

هنوز دوري!دور از من،اي اميد محال

هنوز دوري،اه،از هميشه دورتري!

هميشه!اما!در من كسي نويد ميدهد

كه ميرسم به تو!!!

                        شايد هزار سال ديگر


بقيه ش رو برين تو ادامه مطلب بخونين!!!!

خوشتون اومد،حتما تظر بزارين!!!!


ادامه مطلب قشنگم
نوشته شده در پنج شنبه 5 آبان 1390برچسب:,ساعت 10:20 توسط sh!Va|

 كاش ميديدم، چيست

انچه از چشم تو تا عمق وجودم جاري است!!!!

 

بقيه ش رو برين تو ادامه مطلب بخونين!!!!!

اگه خوشتون اومد نظر بزارين!!!!!مر3000000000!!!!!!!!!!!!!


ادامه مطلب قشنگم
نوشته شده در پنج شنبه 5 آبان 1390برچسب:ساقي,ساعت 10:8 توسط sh!Va|

اين متن رو تقديم ميكنم به بهترين دوستم كه اندازه تموم دنيا دوستش دارم!!!!

بخونيد اگه خوشتون اومد نظر بزارين!!!!!


يه وقتايي ادم از كسي طوري مهربوني و صفا و دوستي و محبت ميبينه كه ديگه نميتونه ازش دل بكنه!!!!!!!!

تموم بدي هاي دنيا رو به خوبي اون ميبخشه!!!!!!!

تموم زشتي هاي دنيا رو به قشنگي اون در ميكنه!!!!!!

از تموم 2رنگي ادما به خاطر يك رنگي اون ميگذره!!!!!!

به خاطر همينم ميشه كه اون ادم براش ديگه فقط يه دوست يا فاميل نيست!!!!!!!!

براش ميشه ايده آل!!!!!!!

براش ميشه يه سنبل!!!!!!!

نوشته شده در پنج شنبه 5 آبان 1390برچسب:,ساعت 9:59 توسط sh!Va|


فوق العاده ترین و قشنگ ترین مطالب اخیر
» پس من چی؟
» ستاره
» گل من
» امشب
» من از، از دست دادنت واهمه دارم
» صداش
» :-(
» حرفایی
» عشق نیست
» نمایش
» کیمیا هم رفت تسلیت...!
» همیشه
» هر عکسی را عکس العملی نیست
» بهانه
» عشق
» باورم
» گردن
» plz
» من

Design By : Pichak